جان مارستون (John Marston) در سال ۱۸۷۳ از پدر و مادری اسکاتلندی متولد شد، مادرش در روز تولد جان، از دنیا رفت و مارستون کوچک تحت مراقبت پدرش که مردی دوست دار کشور اسکاتلند بود در آمد. تا سن هشت سالگی در کنار پدرش زندگی کرد اما این زندگی آنچنان که باید و شاید برای او مناسب نبود. متاسفانه پدر جان مردی خوشگذران بود و نگرانیهای زندگیاش در بازگشت به اسکاتلند و خوبیهای آن کشور خلاصه میشد. سرانجام خوشگذرانیها کار دستش داد و طی یک دعوای خیابانی جانش را از دست داد.در ادامه بیشتر به معرفی شخصیت جان مارستون میپردازیم.
پس از آن جان برای مراقبت به یک پرورشگاه فرستاده شد و تا سن یازده دهسالگی در آنجا روزگار گذراند تا اینکه وضعیت بد پرورشگاه برایش غیرقابل تحمل شد و پا به فرار گذاشت تا بتواند به خودی خود زندگی کند.
همانطور که تمام کودکان خیابانی در غرب وحشی به کارهای خلاف قانون روی میآورند جان هم بعد از گذشت یک سال در سن یازده سالگی مرتکب قتل غیر عمد شد و این اتفاق زندگی او را دگرگون کرد، او تبدیل به نوجوانی تحت تعقیب شد و پس از آن برای زنده ماندن شبانه به خانههای مردم دستبرد میزد. اما اینبار نتوانست از دست قانون فرار کند، جان در سن دوازده سالگی دستگیر و به اعدام محکوم شد. در روز اعدام گروهی از خلافکاران به رهبری «داچ وندرلیند» او را نجات دادند و جان مارستون به گروه خلافکاران وندرلیند پیوست. داچ برای او مانند یک ناجی و پدر بود و به او خواندن، نوشتن و نحوه زندگی در طبیعت را آموخت.
سالهای زیادی جان به همراه خلافکاران وندرلیند با فلسفه خاص دزدی از پولدارها و اهدا به فقرا روزگار گذراند تا اینکه در سال ۱۸۹۴، دختری به نام «ابیگیل رابرتز» به گروه پیوست. جان ۲۱ ساله و ابیگیل با هم وارد رابطهای عاطفی شده و مدتی بعد صاحب پسری به نام «جک» شدند.
فعالیتهای گروه همچنان ادامه داشت تا در سال ۱۸۹۹ سازمانهای دولتی و خصوصی به دنبال شکار گروههای خلافکار افتادند و در اواخر سال، این جریان موجب فروپاشی گروه وندرلیند شد. طی این اوضاع «آرتور مورگان» جان و خانوادهاش را نجات داد و آنها تا سال ۱۹۰۷ با نام مستعار«میلتون» روزگار گذراندند.
در سال ۱۹۰۷ جان و خانوادهاش منطقهی «بیچرز هوپ» را خریداری کردند و در آنجا ساکن شدند. همین اتفاق باعث شد تا دولت مارستون را ردیابی کند. پلیس خانوادهاش را گروگان گرفت و او را مجبور به کشتن اعضای سابق گروه وندرلیند کرد. بعد از کشتن، خاویر اسکوئلا، بیل ویلیامسون و خودکشی داچ وندرلیند، جان تا سال ۱۹۱۱ توانست در آرامش در کنار خانوادهاش زندگی کند تا اینکه روزی ماموران دولت او را در ملک شخصیاش به قتل رساندند.

